پارتیزانیسم



بسم رب الشهدا والصدیقین

پاک گیجم. مکث زیادم روی صفحه کلید؛ غم غروب جمعه از بار عصیان و نسیان و کوتاهی هایم و قصور آنهایی که از خودم هستند!! از آنهایی که از خود اند فریاد. و از خواب سنگینمان بیداد!! بپذیریم ظلم کردیم. ظلمتُ نفسی و ظلمتُ به امامی و اسلامی و شهدایی که همیشه منتظر رسیدن بهار امت اسلام بودند و در بیم و امید شبهای عملیات نیم نگاهی به افق روشن اسلام داشتند و برای کامیابی نهایی امت اسلام در عصر ظهور به خط می زدند و در خون خودشان می غلتیدند. یا صاحب امان!

وقتی شبیه فاطمه لبخند می زنی
بر چینی شکسته دل بند می زنی
من غرق خوابم، تو برای ظهور خویش
هر صبح جمعه، رو به خداوند می زنی
بعد از زیارت نجف و کربلا و طوس
حتما سری به فکه و اروند می زنی.

 و ما انگار نه انگار! نه بهاری. نه شکوفه ای. نه جوانه ای. نه لباس عیدی. گویا فراموشی تاریخ تلخمان و فریاد تاریک وسواس الخنّاس رغبتمان رو به ظفر گشته! عشقمان حاشیه های مزخرف است. دنیا چون کرم کراک ما را از پا انداخته! نه اراده ای، نه حرکتی نه نهضتی و تو هم خوابی اسرافیل!! بده صور را به دستم تا بدمم به گوش مدعیان و بشویم غبار غفلت کلیشه از روی سایت ها و خبرگزاری ها و رسانه ی مرگ گرفته مان. تیتر پر رنگ روز خشم ملت مسلمان مصر علیه فراعنه در سایت های کشورمان: "مردم، مهدی را با شعار مرگ بر منافق از جشن تولد ندا آقا سلطان! ندای آقای سلطان! یا همان صدای آقای شاه! یا بهتر بگویم پیراهن عثمان سلطنت طلبان! که بر سر قبرش در حال فوت کردن شمع تولد به نیابت از ندا بود، فراری دادند و در حالی که فرار می کرد فریاد می زد جگرم! تولدت مبارک! " بنده خدا سر پیری یاد دوران ریاست بنیاد شهیدش افتاده! فهما کجای مجلس نشسته اند؟! ندا؟ ندای بی بی سی انگلیسی؟ کجایی فتنه؟ کجایی طوفان بیداری؟ ما آمدیم لب ساحل تا با تو صفا کنیم که یاد آبتنی و برنزه کردن پوستمان افتادیم و آخر سر در آرامش ساحل آفتابی خوابمان برد. .
و اما غیرت.! می دانید چیست؟ می شناسیدش کیست؟
با غیرت آن پاسداریست که در فرودگاه اهواز بمب هواپیمایی که قرار بود خاتمی ساده لوح ما را بفرستد هوا، از باند انداخت بیرون و خودش زخمی شد. تو بر خلاف ادعای بی بی سی نشان دادی جان مردم برایت مهم است. حتی به قیمت جان خودت! ولی نفهمیدیم خاتمی چگونه فهمید باید هواپیمایش را عوض کند! یاد 30 شهید بسیجی افتادم که دست خیانت بعضی خودی نماها هیچ وقت آنها را معرفی نکرد. یاد خواهر 16 ساله ام افتادم که روز عاشورای پارسال به جرم دفاع زبانی از ولایت فقیه نصف تنش در سطل آشغال شعله ور سوخت. یاد عکس تیکه تیکه امام. یاد خواهر بی معجرم در کربلا، نه! در خیابان انقلاب. یاد خیمه های سوخته نینوا، نه! در میدان ولیعصر. یاد جیغ ابلیس که به حضرت ماه فحاشی می کرد. یاد خواص بی یک خاصیت و یاد حبه سیر که اطبا می گویند 70 خاصیت دارد! یاد عکس شهیدان جنگ که به رنگ سبز آزین شده بودند. شاید نقاش! می خواسته تزیینش کند واقعا! چون زیباتر شده بود. این هم یک سبک است. سبک نمک خور نمکدان شکنیسم. شهدایی که نگذاشتند همین فتنه گرها با صدام فامیل بشوند! فهما کجای مجلس نشسته اند!؟ همه از ذهنم گذشت، اما از بازتاب این همه ظلم چیزی یادم نیامد. ولی هرچه بخواهی صحنه مردن ندا، خبر محاکمه کهریزک، فحاشی مخملباف، جایزه مجاهد خلقی قبل انقلاب و روشنفکرترین زن ایران بعد انقلاب در مجمع صهیونیستی، فریاد صدای امریکا، قرار تظاهرات سبزها در کجاآباد تهران و . .
کلا مایه افتخار است که صدا و سیمای ما، سایت های مدعی مثل فارس عزیز، رجای عزیز، مهر عزیز، وبلاگ های فرزندان انقلاب و مخصوصا از وبلاگ خودم نفسی در نمی آید. در برابر این همه گستاخی ماهواره ها! چه کسی برود خبر سوتی هفتاد و چهارم مشایی را بازتاب بدهد؟ چه کسی برود علت استعفای شانصد روز قبل هوشنگ خان از کابینه را موشکافی کند؟ چه کسی بیاید چشمان جهانبین در و دیوار شهر را اثبات کند؟ خبر مزایده پژو دکتر پس چه؟ یکی باید صرفا جهت اطلاع به 70 میلیون نفر بگوید که امروز در همایش مدیران صنعت دستمال کاغذی شهرستان جعفرآباد علیا 15.5 نفر خواب بودند! علت باز شدن پر یامین پور و هدایت ایشان به خارج سیما اصلا مهم نیست، مهم این است که سری جدید برنامه دیروز امروز فردا پر از گل و بلبل است و هر دفعه 6 تا مهمان و هر کدام به مدت 5.5 دقیقه فرصت صحبت دارند! چه موضوعاتی! چه چالش برانگیک و خُنُک! یک بچه بسیجی را نتوانستید تحمل کنید! آقا نادر را یادتان نرود ها! اتفاقا برنامه آبادانش بهانه خوبی است!
بابا هر چیز جای خودش! هر موضوعی به یک اندازه ای اهمیت دارد! برای ما خبر حضور در بهشت زهرا همان قد مهم است که امت اسلام بعد 30 سال در مصر دارند فریاد آزادی می زنند!
امام امت! همچون روز رحلت ملکوتیت آرام و مطمئن باش، چون فرزندان انقلابیت فراموش نکرده اند که تقویت هسته های مقاومت در سراسر دنیا به عهده شان است و هر ملتی بخواهد خودکامگان را سرنگون کند، ما از هیچ کوششی دریغ نمی کنیم، بلکه دریغ می ورزیم! یاد جنگ 33 روزه بخیر وقتی خبرنگار شبکه بین المللی خبر در حالی گزارش جنگ نفسگیر حزب الله را می داد که کودکان در پشت زمینه تصویر در حال بازی بودند. قدر همانم ندانستیم و حالا . . استغفرالله. آقایان مدیر خبری صدا و سیما این چه وضع پوشش است که در کل این کشورهای عربی پوشش قابل ملاحظه ای نیست و ما مجبوریم ببینیم الجزیره چه بلغور می کند تا ما هم همان را بگوییم؟! ملت ایران نروید یک وقت بی بی سی ببینیدا! چون آنها غیر حرفه ای اند! مشکلتان چیست؟ بودجه کم دارید؟ راهتان نمی دهند؟ این همه بچه بسیجی دل قرص حاضرند بروند از روی اهرام ثلاثه هم که بگویید از مردم مصر تصویر باز بگیرند. آقایان مدیر ناخطباز و کاملا فی سبیل الله سایت ها و خبرگزاری ها به من توضیح بدهید این وضع افتضاح خبررسانی از دنیای اسلام و تحولات سریع به چه علت است و نسبت شما با این اتفاقات باید چگونه باشد و الان چیست؟ وقتی فراعنه شکم گنده عیاش هر نوع کمک مالی و تبلیغاتی از رهبران "فهُم لایرجعون" فتنه می کنند، یعنی امید دارند شیخ بی سواد بتواند انقلاب امام زمان را سرنگون کند! پس چرا زمانی که فرعون در حال غرق شدن در نیل است، ما داریم خبر فرار شیخ را از سر قبر ندا مخابره می کنیم؟ البته برای انجام فریضه یک لینکی می زنیم. حرکت رو به جلو بوده ولی من از رسانه ها توقع بیشتری دارم. چرا ملت ما باید به خاطر بی خیالی و زمان نشناسی آقایان رسانه ای هزینه بدهند؟ چرا حلقه بسته گروه های مختلف رسانه ای نباید برای ما که دغدغه اسلام و نظام داریم باز باشد؟! می ترسید سانسور دیدارهای آقا را برداریم؟
 دوستان سایبری اگر می خواهید کاری بکنید بسم الله. در بیایید از حاشیه های کشنده. اسلام نیاز به مدد یاران دارد. از همه زخم های زبان تندم معذرت می خواهم ولی واقعیت است.


خبر آمدنت می رود شهر به شهر
مردمان یمن و تونس و مصر
مردمان اردن
همه عالم به تمنای تو برخاسته اند
شور و حالی برپاست
وعده ات نزدیک است.
انشاءالله


بسم رب الشهدا والصدیقین

یک روز عصر دلتان در خانه می گیرد و می خواهید به پارک شهر بروید. مثلا پارک ملت که چه عرض کنم؟! پارک ذلت! پارک لذت! بورس فروش غیرت! نکبت! نه سرسبز! از همه رنگ! رنگین از دخترکان ارزان قیمت. ولش کنید اصلا. ما می رویم برای هواخوری. نه خدایی نکرده برای امر به معروف و نهی از منکر! ما اهل این غلط ها نیستیم. ما هم مثل قرتی ها م. این را گفتم که یک وقت فکر نکنند عطر ایمان می خواهد فضای جامعه را به گند بکشد. عطر هم فقط از آن عطرهایی که جنس مخالف را جذب می کند. گل یاس و محمدی برای مجلس ختم است که به بازماندگان آرامش بدهد. اگر جامعه متمدن ما را سیخ نزند از اینجا به بعد دیگر راجع به عطر و ادکلن حرف نمی زنم. می رسید سر کوچه و تابلوی کوچه را می بینید که روی آن بزرگ نوشته سی و پنج و زیرش کوچک نوشته "شهید عزیزی" ! برای اینکه یک وقت مردم راه را گم نکنند! شانس که نداریم! یکدفعه راه را گم می کنیم و می افتیم در صراط مستقیم! در راه شهدا و ضعفا و امام و رهبری. این ها دیگر نفسمان را می گیرد! دلمان برای ادکلن های play boy و سیگار مگنا تنگ می شود! شهرداری تو را به خدا تابلوهایت را درست بکار که توی هچل نیفتیم!

تا می رسید سر کوچه با مغازه لوازم آرایشی اول (طبقه همکف یک خانه ی جنوبی) مواجه می شوید. سر کوچه که رسیدید به سمت چپ می پیچید و وارد خیابان فرعی می شوید، دومین لوازم آرایشی؛ به سمت.

خیابان اصلی می روید و به محض اینکه وارد آن می شوید مغازه اول نه، ولی دومی لوازم آرایشیست؛ کمی جلوتر می روید و نگاهی به آن طرف خیابان می اندازید، باز هم لوازم آرایشی این بار یک فروشگاه بزرگ. .

تصمیم می گیرید با انگشتان دستتان تعداد فروشگاه های لوازم آرایشی را در مسیر رفتن به پارک ذلت، ببخشید ملت یا اصلا پارک عفت! را حساب کنید؛ خب، تا حالا که شده چهارتا، کمی جلوتر پنج ، شش ، هفت ، و یکی هم نزدیک چهارراه شد هشت تا؛ آن طرف چهارراه که پارک است، پس شمارش را در حالت توقف نگه می دارید! چون شمارنده ذهنتان هنگ کرده است! یک دفعه صدای خنده سه دخترخانم تو را به خودت می آورد و می بینی شماره انگشتانت رسیده به نه تا. خوشحال که نه، آنقدرها هم وضع این محله بد نشده و خدا را شکر هنوز یک انگشت برایمان باقی مانده که آن هم برای تفهیم اتهام به خودت و شهرداری و صدا و سیما و وزارت ارشاد و فتنه گر و آمریکا کافیست.
در مسیر برگشت با خودتان می گویید "این بار از خیابان دیگری به خانه برمی گردم، بهتر است.".

از پارک بیرون می آیید و به آن طرف خیابان که می روید دوباره شمارنده تان را فعال می کنید، صد متر اول که به سلامتی خبری نیست، چهارراه بعدی را رد می کنید، وای! سر و کله ی دهمی پیدا شد، انگشتان دستت هم کم آمد و یازده و دوازده و . . اشکم در آمد و صدای خفه بغضم در خنده یک نیلوفرجون دیگر گم شده بود که دیدم آنجلینا جولی دارد از پشت ویترین مغازه سیزدهم به من پوزخند می زند.

به فکر فرو رفتم.

مگر در این محله چند زن و دختر زندگی می کنند که سرتاسر آن از فروشگاه لوازم آرایشی پر شده است؟ هر قدر هم که تراکم جمعیت زیاد باشد، آیا باید این وسایل آرایشی وسوسه انگیز هر چند متر در مقابل دید دختران جوان و نوجوان باشد؟ یا عکس های خانم های آرایش کرده ی اجنبی معلوم الحال روی شیشه های مغازه ها و فروشگاه ها در چشمان پسران جلوه نمایی کند؟ می دانید، چند وقتی هست که دلم برای بوی باران تازه و خاک لک زده است!؟

بگذارید از وضع داخل تعدادی از این فروشگاه ها هم کمی برایتان بگویم. البته نمی گویم تمامشان ولی باز هم خدا می داند! اصلا قضاوت را به عهده ی شما می گذارم؛ یعنی خودتان بروید و ببینید!

برخی فروشندگان که خود مانکن هایی شده اند و می شود به جای نگاه کردن به بروشورها و عکس ها و عروسک های پلاستیکی، آن ها را نمونه ی تبلیغات هر نوع آرایش و لوازم مورد نیاز آن دانست. فرقی نمی کند که پسر باشید یا دختر! در هر لوازم آرایشی هم برای خانم ها و هم برای آقایان مدلینگ وجود دارد؛ اگر این یکی تمام کرده باشد در فروشگاه بعدی موجود است! البته با رعایت کامل شئونات اسلامی از نوع آمریکایی!!!!
ولی در اسلام آمریکایی که ما حکمی مبنی بر تماس بین بدن زن و مرد نداریم. اسلام آمریکایی همان اسلام خودمان است با درون مایه ی جدایی دین از ت! پس بعضی از این فروشندگان حتی مسلمان آمریکایی هم نیستند، وقتی با دو چشم خودم می بینم که فروشنده، کرم یا هر نوع ماده آرایشی را با انگشتانش بر روی دست جنس مخالف خود می کشد تا خریدار خوش غیرت کیفیتش را بسنجد!

شهدا می گفتند که دوست نداریم برویم شهر، آنجا بوی شیمیایی می آید. خیالتان را راحت کنم، در شعار آزادی بمب هسته ای بود! اینجا بمب هسته ای منفجر شده است و همه چیز را با خاک یکسان کرده! شلمچه بوی یاس می دهد. ولی اینجا بوی خون. یادم آمد. ما غرق شدگان کشتی تایتانیک نیستیم، ناو وینسنز ما را هدف قرار داده. فکر کنم صدام این دفعه بجای عامل اعصاب عامل هوش و حواس زده. انگار نمی فهمیم چه دارد به سرمان می آید؟! سر چهارراه آزادشهر (چهارراه نمونه شهر مشهد) جنازه صدها دختر و پسر دست و پا می زند. جالب اینکه آمبولانس هم نمی آید! می گویند این چه جنازه ایست که دارد راه می رود؟ می گویم دلشان خیلی وقت است که مرده! بیایید به دلشان تنفس مصنوعی بدهید. می گویند ما اهل دل نیستیم و تازه مرگ حق است! الجنّه و النّار حق! ربنا لا تزغ قلوبنا بعد جنگ سخت و هب لنا من لدنک رحمه در جنگ نرم، انّک انت الوهاب.

به جرأت می توان گفت که فروشگاه های لوازم آرایشی ، خاکریز جنگ نرم دشمن اند و برخی فروشندگان آن سربازانشان، حال می خواهد خوششان بیاید یا ما را متحجر بنامند! من در این مغازه های کوچک و در آن فروشگاه های بزرگ عطری از خدا را استشمام نمی کنم! مگر نمی گویند آزادی؟ من احساس خفگی می کنم! همه روزه در سطح خیابان و دانشگاه حس خفگی می کنم! کاش هر روز سه خرداد بود. نه اینکه هر روز دو خرداد باشد و فقط یک روز سه خرداد! تف بر اباحی گری! نیلوفرجون ها و سیخ سیخی ها بیماری نفهمی گرفته اند. آنها چه می دانند سکولاریزم چیست! این ها زیر سر آن طرف آبی هاست. تقصیر عبدالکریم است که گفت تساهل و تسامح. تقصیر آن شیرین ترش رو تلخ مزاج است که گفت نه روسری نه توسری! کسی به نیلوفرجون نگفت که اگر کنیز فاطمه زهرا(س) نباشی شیطان تو را به کنیزی می برد!

هرچه حساب کردم دیدم به نظر می رسد که تعداد مغازه های لوازم آرایشی در محله ی ما، بلکه در شهر ما، کم کم از سوپر مارکت ها هم بالا می زند! نمی دانم، شاید من بدبینم! شاید چون اینجا بالا شهر است، رنگ آمیزی برخی دختران (که محبت را بیرون از خانه گدایی می کنند) جزو زیباسازی شهر به حساب می آید؟ این را باید از مسئولان متعهد و متمدن شهر پرسید، آن هم چه شهری، مشهد الرضا(ع).!!

هنوز از خاطرم نرفته عکس های تبلیغاتی سران فتنه را بر روی شیشه های فروشگاه های لوازم آرایشی در سال هشتاد و فتنه! عکس شیخنا و جناب میرچیز کنار مانکن های غربی! شأنشان همان بود.
باید پرسید صنف لوازم آرایشی هم شد صنف؟ برای مسئولان فرهنگی این کشور باید سوت و کف و هورا کشید! آنها صلوات می خواهند چکار؟ چه معنی دارد که کشور امام زمان (عج) بزرگترین مصرف کننده ی سرخآب و سفیدآب باشد!

شهدا شرمنده ایم.

همه فکر می کنند چون شماها زنده اید ما نباید بجنگیم.

خدایا دریاب.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتاب اخلاق اسلامی احمد دیلمی احسان مرادی کابینت ممبران_کابینت سفید_کابینت فرمانی دانلود آهنگ جدید|پاپ موزیک دانش آموز مدرسه استعداد های درخشان شهید باهنر 3 اعتراض پارچه فلامنت تترون حسن کمالی(روستای دهیچ-روستای بندنر) کتابخانه عمومی آیت الله مردوخ روستای آرندان و _ ماندن# با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #